راز فال ورق (The Solitaire Mystery)

 

 

 

 

 

هانس و پدرش برای پیدا کردن ماما که خود را در دنیای پریان مد گم کرده است راهی سفری از نروژ به یونان می شوند. در طی این سفر که با گریزهای گاه به گاه فلسفی پدر همراه است هانس کتابی جادویی با نوشته های ریز می یابد که در آن چهره های روی ورق جان می گیرند و ماجراهای این کتاب مینیاتوری با داستان واقعی زندگی خود او در می آمیزد.

یوستین گوردر در این کتاب نیز همانند شاهکار دیگرش "دنیای سوفی" با تلفیق دنیاهای مجازی و واقعی و جهش از یکی به دیگری توانایی عمیق فلسفی و ادبی خود را نشان میدهد. ماجراهای دنیای ورقها که دویست سال پیش از زمان حال رخ میدهد در کتاب کلوچه ای و از زبان آفریدگار این دنیا نقل قول می شود. فرود, خداوند این دنیای کوچک که در جزیره ای به دام افتاده است در تصور و خیال خود به 52 ورق بازی جان می دهد. این تصور به قدری قوی است که روزی "صور خیال از فضای خلاق وارد فضای خلق شونده می شوند. این چهره ها از آستین جادوگر بیرون می آیند و از هیچ پدید می آیند و جان می گیرند. این چهره های خیالی ظاهری زیبا دارند و سرشار از زندگی اند اما همه به جز یکی ذهن خود را گم کرده اند. فقط یک ژوکر تنها فریب را در می یابد" خاجها, پیکها, خشتها و دلها نمایندگان کل مردم دنیا هستند که با خوردن مداوم نوشابه رنگین کمان- نوشیدنی سحرآمیزی که هزاران طعم گوارا دارد و ذهن را فلج می کند- به عروسکهایی سرشار از زندگی اما فاقد آگاهی تبدیل شده اند. "شما با باغ یگانه شده اید. بدون آنکه بفهمید وجود دارید. چون کسی که همه جهان را در دهان خود دارد, فراموش می کند که دهان دارد."

اما ژوکر است که شخصیت کلیدی کل ماجراست. ژوکر کوتوله ای است که ذهن خود را گم نکرده است. ژوکر تنها فرد این مجموعه است که در باره چگونگی آفرینش خود کنجکاو است و مدام در حال جستجو و پرسش می باشد.

دنیای فرود با پایان یک دوره 52 ساله در روز ژوکر فرو میریزد. ژوکر فریب را در می یابد و آفریده ها برای بدست آوردن غرور دوباره خود آفریدگار خود را به قتل می رسانند چون حضور فرود دائما به آنها یادآوری می کند که ساختگی و محصول دنیای ذهنی فرودند. ژوکر و نوه فرود از جزیره در حال انهدام فرار می کنند و کوتوله ها دوباره به ورق تبدیل می شوند. بازی سالیتر – این نفرین خانوادگی یا به عبارتی نفرینی که شامل کل جهانیان است در دو دوره 52 ساله دیگر نیز تکرار می شود تا نوبت به هانس که در واقع بازمانده فرود است می رسد و سرانجام سالیتر خانوادگی هانس با یافتن و بازگرداندن ماما کامل می شود.

چرخه بازی سالیتر که مدام تکرار می شود در واقع اشاره ای به تکرار مداوم جهان هستی است . پدر فیلسوف هانس در قسمتی از کتاب چنین می گوید: " نوجوانی می نشیند و در یک جعبه ماسه قلعه های ماسه ای می سازد و بعد خرابش می کند در حالی که لحظه ای پیش برایش مثل گنجی بود. بدین ترتیب بود که سیاره ای پدید آمد تا بازیچه دست زمان شود. این همان جایی است که سرنوشت جهان رقم خورد. همان جایی است که رویدادها حک و پاک شد. همان جایی است که زندگی همچون محتوای یک دیگ جادویی می جوشد. یک روز نیز ما را در اینجا قالب ریزی می کنند از همان مصالح شکننده ای که اجدادمان ساخته شده اند. باد زمان بر ما می وزد. هم ما را می برد و هم خود ماست و سپس دوباره بر زمینمان می زند. ما با افسونی بر صحنه می آییم و با حقه ای خارج می شویم. همواره چیزی در انتظار آن که جای ما را بگیرد وجود دارد و سرشته می شود. چون ما روی زمین سفت نایستاده ایم. حتی روی ماسه هم نایستاده ایم. ما خود ماسه ایم".

و البته همه چیز به عنصر زمان آلوده است. هیچ چیز ابدی در این ظرف ماسه بر جای نمی ماند به جز ژوکر و اندیشه هایش که بدون هیچ آسیبی از خلال قرنها عبور میکند و همواره جوان و شاداب به زندگی خود ادامه میدهد. پدر با شوری سرشار از فیلسوفان یونان و ژوکر آن روزگار یعنی سقراط سخن می گوید. پدر خود نیز یک ژوکر است چون جهان را همچون یک مکان شگفت انگیز و انسان را موجودی شگفت انگیز تر می یابد. در قسمتی از کتاب از برخورد نزدیک از نوع چهارم صحبت می شود که در واقع برخورد انسان با خودش و درک این حقیقت والاست که انسان چه موجود شگفت انگیز و جادویی است. "وقتی مردم به ماوراطبیعه علاقه نشان می دهند, گرفتار نوعی نابینایی جدی اند. آنها اسرارآمیزترین چیزی را که در مقابلشان است نمی بینند. اینکه جهان وجود دارد. به مریخی ها و بشقابهای پرنده بیشتر علاقه نشان می دهند تا کل این آفرینش گیج کننده ای که پیش پای ما گشوده شده است.زندگی ما بخشی از یک ماجرای بی نظیر است. با این همه اغلب ما فکر می کنیم جهان کاملا طبیعی است و همیشه در پی شکار چیز عجیب و غریبی مانند فرشتگان یا موجودات مریخی هستیم. علتش این است که درک نمی کنیم جهان پدیده ای رازآمیز است."

پدر در قسمتی از کتاب از کارتهای برنده صحبت می کند و معتقد است که تمام کسانی که شانس بودن و هست شدن یافته اند بسیار بسیار خوشبختند

"تو دو نفر پدر و مادر, چهار نفر پدربزرگ و مادربزرگ, هشت نفر جد و جده و الا آخر داشته ای. اگر تعداد آنها را حساب کنی بسیار زیاد خواهند بود. احتمال اینکه یکی از اجداد تو در حین بزرگ شدن نمیرد یک در چند میلیون است. همه اجداد تو بزرگ شده اند و کودکانی داشته اند حتی در شرایط وقوع بدترین فجایع طبیعی و هنگامی که مرگ و میر کودکان نرخ بسیار بالایی داشته است البته تعداد زیادی از آنها بیمار شدند اما بلاخره زنده ماندند. به عبارتی می توان گفت تو میلیاردها بار فقط یک میلی متر با دنیا نیامدن فاصله داشته ای . زندگی تو روی این سیاره در معرض تهدید حشرات, جانوران وحشی, سنگهای آسمانی, رعد و برق, بیماری, جنگ, سیل, آتش, سم و سوقصدهای برنامه ریزی شده بوده است. در نبرد استیکل اشتاد صدها باز زخمی شده ای چون می بایست اجدادی در هر دو سوی نبرد داشته باشی. تو در واقع با خودت و فرصت به دنیا آمدنت در هزار سال بعد می جنگیده ای . نکته اینجاست که این واقعه میلیاردها بار در تاریخ اتقاف افتاده است. هربار که تیری در هوا رها شده شانس تو برای به دنیا آمدن به حداقل رسیده است. دارم در مورد زنجیره ای طولانی از همایندی ها (تصادفها) حرف میزنم. در واقع این زنجیره تا اولین سلول زنده ادامه پیدا می کند. احتمال اینکه طی این سه یا چهار میلیارد سال زنجیره من در هیچ زمانی نشکسته باشد آنقدر کم است که تقریبا باور کردنی نیست اما من جان به در برده ام و در عوض می فهمم چقدر خوشبختم که می توانم این سیاره را تجربه کنم. میفهمم هر حشره کوچکی که روی این سیاره میخزد چقدر خوشبخت است."

کل فضای کتاب تلاشی است برای نگاه دوباره به جهان از دیدگاه یک ژوکر. نگاهی خلاقانه, سرشار از کنجکاوی و مملو از سوالات بی پایان. اینکه ما که هستیم , از کجا آمده ایم و به کجا می رویم.

جشن ژوکر با این جملات به پایان می رسد:

"سالیتر نوعی نفرین خانوادگی است و همیشه ژوکری هست که فریب را در می یابد. نسلها یکی پس از دیگری می آیند و می روند اما ژوکری روی زمین راه می رود که هیچ گاه در معرض تاراج زمان قرار نمی گیرد.

کسی که درون سرنوشت را میبیند باید در آن هم زندگی کند."

 

نظرات 3 + ارسال نظر
نازنین عمری 18 خرداد 1387 ساعت 04:15 ب.ظ

زندگی ی بخت ازمایی است که فقط کسانی که برگ برندش رو دارن پا به این دنیا میذارن....
این جملشو خیلی دوست دارم و اون موقعی رو که مادره بچشو بغل میکنه.
دلم برای اینجا تنگ شده بود

تایماز 24 خرداد 1387 ساعت 02:27 ب.ظ http://ORFALES.BLOGSKY

من در مورد این کتاب قبلا اینجا نوشتم. برای منی که دیوونه بازی با اعداد بودم ( و در حال ترک کردنش هستم) خوندن این کتاب یه دلخوشی تمام عیار بود. و چقدر از اون بچه با هوش خوشم اومد!
تک جمله های قشنگی توی کتاب هت که واقعا به چندبار خوندنش می ارزه ) کتابو نه هاااا فقط اون تک جمله ها رو) ضمن اینکه انصافا داستان جذاب و قشنگی داشت.
ممنون که دوباره این کتاب رو به یادمون انداختی

میترا 29 آبان 1389 ساعت 11:18 ق.ظ

این خیلی جالبه که من همین الان اتفاقی اومدم اینجا و حدس بزن چه کتابی پیشم بازه.کتاب راز فال ورق.قسمت جشن ژوکر235.به نظرت به اینم میشه گفت هم آیندی؟این کتاب فوق العاده اس.بعضی از جمله هاشو 10 بار خوندم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد