چنین گفت زرتشت ۵

در جزایر شادکامان

...خدایی توانید آفرید؟ پس از خدایان هیچ مگویید! اما ابر انسان را چه نیک توانید آفرید!

به خدایی توانید اندیشید؟ پس معنای خواست حقیقت نزد شما این باد که همه چیز چنان گردد که برای انسان اندیشیدنی باشد. برای انسان دیدنی. برای انسان بساویدنی! تا نهایت حواس خویش بیاندیشید و بس.

...اگر خدایان می بودند٬ چگونه تاب می توانستم آورد که خدا نباشم؟ پس خدایان نیستند!...

...من شر و ضد بشر می خوانم همه آن آموزه ها درباره یکتا و کامل و بی جنبش و بی نیاز و پایدار را!

هر آنچه پایدار است جز مجاز شاعرانه نیست و شاعران بسی دروغ زنند!

باری٬ بهترین مجازها از «زمان» و «شدن» می باید سخن گویند. می باید ستاینده و رواشمرنده گذرایی ها باشند...


درباره رحیمان

زیر بار منت های بزرگ بودن کینه توز می کند نه سپاسگزار و چون نیکی ای کوچک از یاد نرود به کرمی جونده بدل می شود...

در گوش آنکس که در تسخیر شیطان است این سخن را زمزمه می کنم: همان به که شیطانت را بزرگ کنی! در این کار تو را نیز راهی به بزرگی هست....

...و چون دوستی با تو بدی کند با او بگو: آنچه با من کرده ای بر تو بخشودم اما آنچه با خود کرده ای را چه گونه توانم بخشود؟...

...شیطان روزی با من چنین گفت: خدا را نیز دوزخی است. دوزخ او عشق به انسان است و چندی پیش شنیدم گه گفت: خدا مرده است. رحم خدا به انسان او را کشت...


درباره فضیلتمندان

دردا! غمم این است که کیفر و پاداش را به دروغ در بنیاد چیزها نهاده اند و اکنون در بنیاد روانهای شما٬ شما اهل فضیلت!

زرتشت بهر ؟آن آمده است تا شما دوستان من بیزار شوید از کلامهای کهن که از دروغ زنان و ابلهان آموخته اید.

تا بیزار شوید از کلمات «پاداش» «مکافات» «کیفر» «انتقام عادلانه»

تا بیزار شوید از این گفته که: کردار خوب کرداری است بری از خودخواهی.


درباره فرزانگان نامدار

شما فرزانگان نامدار همه خدمت گذار مردم بوده اید و خرافات مردم نه خدمت گذار حقیقت! و ایشان درست به همین دلیل شما را بزرگ می دارند زیرا «هرجا که مردم باشند٬ حقیقت نیز همانجاست. وای بر جویندگان!» از دیر باز چنین ندا در افکنده اند...

اما اهل حقیقت نزد من آنکس است که سر در صحراهای بی خدا می نهد و دل حرمتگذار خویش را می شکند.

او اراده شیرانه خود را چنین می خواهد: گرسنه٬ شرزه٬ تنها٬ بی خدا

آزاد از نیک بختی بندگان٬ رها از خدایان و پرستش ها٬ بی ترس و ترسناک٬ سترگ و تنها. چنین است اراده اهل حقیقت...

...شما هرگز سزاوار آن نبوده اید که جان خویش را در گودال برف افکنید. زیرا برای چنین کاری نه چندان که باید داغ بوده اید!از این رو از لذت سردی آن نیز بی خبرید.

عقاب نیستید. از این رو شادکامی هراسهای جان را نیازموده اید. آن که پرنده نست همان به که بر فراز مغاکها آشیان نسازد...



نظرات 6 + ارسال نظر
شرکت نوآوران صنعت 16 آبان 1388 ساعت 06:20 ب.ظ

با سلام دوست عزیز شرکت نوآوران صنعت اولین مجله موبایل خود را منتشر نموده است که هر ماه یک نسخه جدید از آن به وجود می آید لطفا از سایت ما دیدن نموده و لینک دانلود این مجموعه به نام دانستنیها و نوآوریها را در سایت خود قرار دهید .
و همچنین با عضویت در این سایت سی دی و دی وی دی رایگان هدیه بگیرید.

http://n-s.blogsky.com/1388/08/04/post-10/

متشکریم

نازنین عمری 17 آبان 1388 ساعت 06:36 ب.ظ

هی دامون فکر نمیکردم هنوز اینجارو سرپا نگه داشته باشی.

دامون 17 آبان 1388 ساعت 11:08 ب.ظ

به به نازنین عزیز
دلم برات تنگ شده بود...
آره یه مدتی تعطیلش کردم اما این کتاب باز سر ذوقم آورد
حیف...کاش شما هم نمی رفتید. اینطوری اینجا می تونست خیلی پویاتر و زیباتر باشه
من وبلاگت رو مرتب می خونم اما از اونجایی که فکر کردم شاید دوست نداشته باشی ادامه این ارتباط اینترنتی رو (با توجه به اینکه آدرس بلاگت رو ندادی و من خودم پیداش کردم!) ترجیح دادم پیامی نذارم...
شاد باشی رفیق

al 19 آبان 1388 ساعت 02:39 ق.ظ

چه بلاگ خوبی...
مرسی از تشریف فرمایی تون!

داش آکل 20 آبان 1388 ساعت 11:28 ب.ظ http://dashakol.blogsky.com/

همون روزی که گفتی این پست رو گذاشتی خوندمش اما اول حوصله ی نظر گذاشتن نداشتم, بعدش هم سرگرم کارهام شدم و یادم رفت.
خیلی ابرانسان نیچه منو تحت تاثیر قرار میده اما برعکس اینکه خودش میگه ایدئال رو با دستگیره همیشه برمیداره اما ابرانسانش یک پارچه ایدئاله. یعنی خیلی چیزهاش میسر نمیشه در زندگی حقیقی و کاربردی. نمیدونم نظر من اینه! مثل فلسفه ی اگزیستا. ژان پل سارتر. اختیاری که اون ازش حرف میزنه خیلی جاها ناممکنه.
این یک بحث و بحث دیگه قضیه ی انکار خدا که نیچه بهش میپردازه یکمی برام بازم ثقله. بنظرم انکار وجود خدا رو سارتر بهتر بیان میکنه و نمیدونم شاید منطقی تره کلا حرفهای سارتر چون رک و راست همه چیز رو میگه و مثل نیچه دو پهلو حرف نمیزنه. خودت با کدومش موافقی؟ بی خدایی نیچه؟ یا بی خدایی سارتر؟ خواستی به ایمیلم هم میتونی پیام بدی جوابتو اونجا بگی: H.machine@gmail.com

رخصت

داش آکل 20 آبان 1388 ساعت 11:33 ب.ظ

زیر بار منت های بزرگ بودن کینه توز می کند نه سپاسگزار.
واقعا اینطوره؟ چرا من برعکس این فکر میکردم و میکنم؟

اما من با این حرف کاملا موافقم
یعنی چیزی بالاتر از موافق بودن حتی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد